بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: ابراهیم کاظمی مقدم
شیطان۲۱۲۱: قربان یکی از شیاطین گشتی گزارش داده که یه مورد درجه ۱۰ داریم… گفته هرچی بهش فشار آوردم نه با زبونش گناه میکنه نه با چشم و گوش. روزه هم که هست، دو روز دیگه شعبان تموم بشه و ما تعطیل کنیم میره مرحله بعد!
شیطان ۳۲۱: شیطون گشتیها توشون اسکول زیاد پیدا میشه! نرم ببینم آدمه با زبون روزه خواب بوده یا قرآن میخونده این دیده ثواب براش مینویسن، الکی گزارش رد کرده باشه ها…
شیطان۲۱۲۱: نه قربان با دوربین نظارتی نگاه کردم. البته این ماه شعبانه زیاد از این مورد که فرمودید پیش میاد. بعدش یه جوری حق الناس میندازیم گردنشون که با بالن هم نتونن برن بالا. ولی خدا رو شکر این گوشیا کارو آسون کرده!
شیطان۳۲۱: ای خاک تو سرت کنن احمق! دهنم مزه «زقوم» گرفت سوخت…
شیطان۲۱۲۱: چرا قربان؟
شیطان۳۲۱: گفتی خدا رو شکر دیگه!
شیطان۱۲۱: چه خبرته ۳۲۱؟ میخوای ما رو بکشی؟ ماه شعبونه خودمون اعصاب نداریم این هم هی مته به مغز ما فرو میکنه!
شیطان ۲۵۸۶: خدا رو شکر من نگفتم خدا رو شکر!
(شیطان۱۲۱ نعره ای زد که همه سه میلیون و دویست و شصت و هفت هزار و چهارصد و پنجاه و یک شیطان داخل اتاق خودشان با زبان خوش یک لیوان «غساق» جوشان خوردند و در حالی که شکمشان سوراخ شده بود، شروع به کار کردند)
شیطان ۳۵۴۶ (در گوش شیطان۵۴۵۶): نترس هر سال قبل مرخصی ماه رمضون همین بساطه! باز خوبه این سالا کار رو ریل افتاده ما هم نیستیم خودشون گناه میکنن، قبلا بساطی بود ماه شعبان!
شیطان۱۲۱ (که پس از خوردن «حمیم» آرام شده) : بده من پرونده اون یارو رو! وای به حالتون اگه پرونده رو بفرستم برا وسواس خناس و یارو درجه ۹ باشه! اصلا قبلش خودم باید برم چک کنم به شما حیف نونها اعتباری نیست!
(شیطان۱۲۱ پرونده جوان درجه ۱۰ را باز میکند)
شیطان: عه علیه … علی! این علیه… رفیقیم با هم… این که داشت خوب گناه میکرد چطو یهو عارف درجه ۱۰؟
شیطان۳۲۱: میشناسیدش قربان؟
شیطان۱۲۱: آره بابا من که میدونی شیطون انسی هستم. روزا میرم رفیق ناباب اینا میشم شبا میام اینجا که یه لقمه نون حلال ببرم برا زن و بچم. آقا من رفتم! جناب شیطان۵۶ زنگ زدن بگید رفته ماموریت!
(شیطان ۱۲۱ از درب شیطان کده خارج میشود)
شیطان ۲۵۸۶: هوففففف! خدا رو شکر به خیر گذشت!
(صدای آژیر به همراه چراغ قرمز چشمک زن روشن شد و بلافاصله دو عفریت شیطان۲۵۸۶ را کشانکشان با خود بردند)
شیطان۲۱۲۱: قربان اینو کجا میبرن؟
شیطان۳۲۱: میبرن یه مسجدی جایی سخنرانی گوش کنه دیگه … تو به کارت برس!
منزل جوان درجه دَه
جوان: مامان من که پام شکسته نمیتونم برم بیرون، میشه گوشی منو ببری تعمیر؟
مادر جوان: وا دو روزه خونه موندی بهم کمک میکنی چه انتظارایی از آدم داریا؟
جوان: مامان جون، من که با همین پای شکسته ظرفا رو شستم، عدس و برنجاتم پاک کردم اینقدر نمیارزم که گوشیمو ببری تعمیر؟
مادر جوان: پا شو برو دارن در میزنن… ای بابا هی یادم میره تو پات شکسته!
(چند دقیقه بعد)
مادر جوان: اگه این رفیقای الدنگت گذاشتن دو دیقه به مامانت کمک کنی!
جوان: (در حال شستن فرشها) چی شده مامان؟ کی بود؟
مادر جوان: هیچکی، رفیقت بود. جزوه درس شیمیت رو میخواست، گفتم پاش شکسته نرفته دانشگاه! (زیر لب میگوید خوب پیچوندمش. اگه گوشی رو میآوردم بچم از راه به در میشد)
شیطانکده
(شیطان۱۲۱ پرونده را رور میز انداخت و پا هایش را روی آن دراز کرد و گفت:) خب اینم از مشکل جوون درجه ۱۰ …
شیطان۳۲۱: قربان حل نشده که هیچ، شما هم یک درجه تنزل پیدا کردید و مدیریت اینجا الان دست آقای شیطان۲۱۲ هست.
شیطان۱۲۱: کدوم خری این دستور رو داده!
شیطان۵۶: جناب خر پشت سرت ایستاده الاغ!
شیطان۱۲۱(دستپاچه بلند میشود): قربان چی باعث شده اینجا تشریف بیارید!
شیطان۵۶: اون مورد درجه ۱۰ که الان ۱۱ شده!
شیطان۱۲۱: حتما اشتباهی رخ داده قربان! من خودم بهش رسیدگی کردم!
شیطان۵۶: احمق جان مانیتور رو ببین! تو فقط درجه مادرش رو آوردی پایین که گوشی رو انداخت تو آشغالی و به پسرش گفت اومدن جزوه بگیرن ازت!
شیطان۱۲۱: عفو بفرمایید قربان! جبران میکنم.
شیطان۵۶: برو کنار شیطان۲۱۲۱ بشین پای سیستم.
شیطان۲۱۲۱: آخ جون! بالاخره همنشین یکی شدم با درجه سه رقمی. خدا رو شکر!
(شیطان۵۶ آتش از گوشهایش بیرون میزند. دستش را بالا میبرد تا با یک صاعقه شیطان ۲۱۲۱ را بفرستد مسجد محل. ناگهان شیطان ۳۵۴۶ فریاد میزند: «ایست! همه دست نگه دارن…» شیطان۵۶ با تعجب نگاهش میکند و میگوید: «چیه؟ باز چی شده؟»
شیطان ۳۵۴۶: هلال ماه مبارک رمضان رویت شد.
شیطان۵۶ نعرهای زد و محو شد!
هیچ نظری وجود ندارد